علامت گذاشته شده. علامتی که برای تعیین مرز و سرحد می گذارند: همی راند با لشکر رزم ساز که پیکار جوید ابا خوشنواز نشانی که بهرام یل کرده بود ز پستی بلندی برآورده بود نوشته یکی عهد شاهنشهان که از ترک و ایرانیان در جهان کسی ز این نشان هیچ برنگذرد... چو پیروز شیر اوژن آنجا رسید نشان کردۀ شاه ایران بدید. فردوسی. ، نام زد کرده. دختری که او را نشان کرده اند
علامت گذاشته شده. علامتی که برای تعیین مرز و سرحد می گذارند: همی راند با لشکر رزم ساز که پیکار جوید ابا خوشنواز نشانی که بهرام یل کرده بود ز پستی بلندی برآورده بود نوشته یکی عهد شاهنشهان که از ترک و ایرانیان در جهان کسی ز این نشان هیچ برنگذرد... چو پیروز شیر اوژن آنجا رسید نشان کردۀ شاه ایران بدید. فردوسی. ، نام زد کرده. دختری که او را نشان کرده اند
نشان گذاشتن علامت گذاشتن، توقیع کردن برنامه و مکتوب، مهر کردن امضا کردن: و تا دست بکار برد پای فرازمین نکرد قلم تا بر کاغذ نهاد قلم در ملک کشید و تا نشان کرد علامت خیر کس ندید، انگشتری یا حلقه برای دختر نامزد خریدن و در انگشت وی کردن بنشانی نامزدی نامزد کردن
نشان گذاشتن علامت گذاشتن، توقیع کردن برنامه و مکتوب، مهر کردن امضا کردن: و تا دست بکار برد پای فرازمین نکرد قلم تا بر کاغذ نهاد قلم در ملک کشید و تا نشان کرد علامت خیر کس ندید، انگشتری یا حلقه برای دختر نامزد خریدن و در انگشت وی کردن بنشانی نامزدی نامزد کردن
گرسنه ماندن گرسنگی کشیدن: (... کار بدرجه ای بکشید که نیز هیچ نخورد و روزها برآمد و نهار کرد و اطباء در معالجت او عاجز آمدند)، ناشتا شکستن: (گر همچو صبح صاف بود اشتهای تو با قرص آفتاب توانی نهار کرد) (مخلص کاشی آنند)
گرسنه ماندن گرسنگی کشیدن: (... کار بدرجه ای بکشید که نیز هیچ نخورد و روزها برآمد و نهار کرد و اطباء در معالجت او عاجز آمدند)، ناشتا شکستن: (گر همچو صبح صاف بود اشتهای تو با قرص آفتاب توانی نهار کرد) (مخلص کاشی آنند)